خداوندا
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شدی از قصه خلقت
از اینجا از آنجا بودنت
خداوندا ؛
اگر روزی ز عرش خود به زیر آيي
لباس فقر به تن داری
برای لقمه ی نانی
غرورت را به زیر پای نا مردان فرو ریزی
زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی ؟ شعرکده...
زمستانی سردکلاغ غذا نداشت تاجوجه ها راسیرکند , گوشت بدن خود رامیکندوبه آنها میداد فصل تمام شد جوجه نجات پيداكردنند ولي كلاغ مرد جوجه ها گفتندخوب شد مرد,راحت شدیم ازاین غذای تکراری ... این است واقعیت تلخ روزگار!